جدول جو
جدول جو

معنی په گرد - جستجوی لغت در جدول جو

په گرد
تعقیب، به دنبال، پی گرد، جستجو، بازگشت از راه رفته، عقب گرد، پس گرد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مِ گِ)
مهریجرد: و در یسار شهر به هشت فرسنگی دهی معتبر بساخت و آن را مهرگرد نام کرد و اکنون آن قریه را مهریجرد می خوانند، دهی وسیع و معمور است. (تاریخ یزد)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
تعقیب. مصدر مرخم پی کردن بمعنی دنبال کردن و تعقیب کردن.
- پی کرد قانونی، تعقیب قانونی. رجوع به پی کردن شود
لغت نامه دهخدا
(تُ گِ)
دهی از دهستان همایجان است که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع است و 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(بِ هَِ گِ)
مرکز دهستان نهاجانات بخش حومه شهرستان بیرجند است. 922 سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَ گِ دِ)
گرداگرد و پیرامن: برگرد ماه، پیرامن ماه. (از آنندراج) :
سؤال کردم و گفتم جمال روی ترا
چه شد که مورچه بر گرد ماه جوشیده ست.
سعدی (ازآنندراج).
و رجوع به گرد شود
لغت نامه دهخدا
(پَ گِ)
نام قریه ای به نیشابور
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ)
اوجاعی که زن را پس از وضع حمل پدید آید و آنراعرب حس ّ گوید. دردی که زاهو را باشد پس از ولادت
لغت نامه دهخدا
(پَ سِ گَدَ)
پشت گردن. پس سر. عقب سر. قفا. مؤخر عنق. قفله. قافیه. قفن. (منتهی الارب). قذال
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ گَ دَ)
نام قریه ای در گلیجان رستاق ساری مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 121)
لغت نامه دهخدا
(پَ گَ رَ / رِ)
دیگ بزرگ و طشت و کاسه. (آنندراج) ، نوعی بادزن است که بر گندم و غله زنند تا کاه از دانه جدا شود. از مجعولات شعوری است و همان را نیز صاحب آنندراج غلط ترجمه کرده است
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ یِزَ)
عصب. (دهار) (مهذب الاسماء). عصبه
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَ زَ)
دهی از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان است که در هیجده هزارگزی شمال خاوری کوزران و دو هزارگزی رود خانه قره سو واقع است. سردسیر است و 90 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و محصول آنجا غلات و حبوبات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و در تابستان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ سَ)
یکی از دهستانهای بخش بافت شهرستان سیرجان. جمعیت آن در حدود یک هزار تن و محدود است از طرف شمال به دهستان دشت آب و از خاور به دهستان کوشک و از جنوب به دهستان خبر. این دهستان وسط دو کوه واقع و هوای آن گرم معتدل است. شغل سکنه زراعت و مالداری است از 14 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است. مرکز دهستان قریۀ ده سرد می باشد. که در سی هزارگزی شمال دولت آباد واقع است و دارای 200 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ گَ)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در سه هزارگزی جنوب خاوری ده دوست محمد نزدیک مرزافغانستان. سکنۀ آن 403 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ گِ)
دهی است از دهستان صغاد بخش مرکزی شهرستان آباده. واقع در 42هزارگزی باختر آباده. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). قریه ای است در دوازده فرسنگی شمالی آسپاس. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ کُ)
دهی است از دهستان والانجرد شهرستان بروجرد. واقع در 20هزارگزی جنوب بروجرد. دارای 1221 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(رَهْ جِ)
دهی از بخش مرکزی شهرستان جیرفت. دارای 243 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول عمده آنجا برنج وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر گره
تصویر پر گره
پر چین پر شکنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر گند
تصویر پر گند
بدبو پر از گند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس درد
تصویر پس درد
دردهایی که پس از وضع حمل در زائو پدید میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی کرد
تصویر پی کرد
دنبال کردن تعقیب، تعقیب شخصی از لحاظ قانونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی زرد
تصویر پی زرد
عصب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خرد
تصویر پر خرد
بسیار زیرک و عاقل پر عقل پر شعور مقابل کم خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر درد
تصویر پر درد
پراندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا درد
تصویر پا درد
دردی که از رماتیسم یا نقرس در پا پیدار شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی گرد
تصویر پی گرد
تعقیب کننده، گشتن در پی چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس گردن
تصویر پس گردن
پشت گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب گرد
تصویر شب گرد
شبرو، ماه، عسس، پاسبان، راه زن، دزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پی گرد
تصویر پی گرد
((~. گَ))
گشتن در پی چیزی، کسی که در پی چیزی می گردد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پی برد
تصویر پی برد
اکتشاف، کشف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پس ورد
تصویر پس ورد
گذرواژه
فرهنگ واژه فارسی سره
پس وانی در مرثیه یا نوجه، هم خوانی، به نوعی از حالت بستن.، تعقیب، دنبال کردن و به دنبال گشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
نیم خور غذای پس مانده، دسر خوراک بعد از غذا
فرهنگ گویش مازندرانی
درد بعد از زایمان
فرهنگ گویش مازندرانی